یدون شرح

ساخت وبلاگ
انگار که صبح شده. آخه صدا گنجشکا داره میاد.باز بیدارم کردن

چه شبه قشنگی بود.انتظار کشیدم خورشید بخوابه و من ناز بیدار شدنشو بهت نشون بدم.

ولی الان انقد چشام خستست که نمیشه بازشون کنم اصن دوس ندارم

 بازشون کنم  آخه من هنوز خوابتو ندیدم.چشمامو محکم میبندم شاید خوابتو

 به زور ببینم ولی این خواب نیس فقط توهم و رویای ذهنه پاک منه.

اه یعنی

 بازم کنارم نیستی؟؟اه یعنی بازم روز بدون اون شروع میشه؟؟ساعت ۷

صبحه.هوا هم سرده سرد و گرمای منو وقتی نیستی هوا به تعادل

میرسونه.هوایی که از اون طرف شهر از شش های تو عبور کردنو شاید

مقداری از اون الان بدنه منو لمس میکنه.

*تنها چیزی که هر روز تغییر میکنه اینه که ناخونای دستم بلندتر میشن.دلم

میخاد یکم دیگه بخابم ولی صدای تیک تاک ساعت تو مغزم بازی

میکنه.مجبورم بلند بشم.میخام خودمو کش و قوس بدم که هم خستگیم

رفع بشه هم انقد که قدم بلند بشه و صدام به خدا برسه و بگم:خدا من

دوسش دارم.....

*یک خانومی همش میخاد منو با پیغامگیر دوس کنه.اه پس کی ساعت ۱۱

 میشه.من فقط بوق آزاد دوس دارم.من آزادی رو دوس دارم.آزادیه با تو بودن

 رو...

* هه انگار همیشه آقای چرت و خانم پرت مستآجر های همیشگی مغز  من هستن.

امیدوارم یک روز یک جا یک ساعت و یک لحظه خریدار خونه ی قلبم باشی....

 

 

بهادر پسری در آب نمک(THIRTEENS)...
ما را در سایت بهادر پسری در آب نمک(THIRTEENS) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thriteensa بازدید : 141 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 8:16